har che minevisam baraye aramesh ghalbe shekasteye man ast
صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ
دیشب مستانه به پای شمع سحر می کردم ، قصه می گفت ، می سوخت ، اشکها می ریخت ، ناله هایش شاعرانه بود و در پرتو سوزان خویش می رقصید و دوست می داشت زیبا پروانه ای را که عاشقانه به دورش بگردد و در پرتو رقصان شمع بال و پر رنگین بسوزاند .
من نیز به یاد عاشقان دل سوخته بودم و خاطرات عاشقی خود را در عالم شمع و پروانه نگاه می کردم.صبر کردم تا پروانه قشنگی در نیمه های شب به طواف شمع آمد آنقدر صبر کردم و دیدم آنقدر عاشقانه طواف می کرد که بال و پر رنگینش را شعله شمع خاکستر کرد
دلم به حال پروانه سوخت . شمع را گفتم پروانه را رحم کن و این عاشق دیوانه را مسوزان . هنوز به بالهای پروانه خیره شده بودم که شمع خاموش شد و دیگر روشن نشد . من راز شیدایی این عاشق و معشوق را نفهمیدم .
شاید شمع نیز در شعله آه پروانه سوخت
برچسبـهـ ـا :
من و تو در میان عاشقان بهترینیم زیرا دیوانه ترینیم تو برای من زیباترین و بهترین نیست من و تو با هم یعنی عشق ، یعنی خوشبختی من و تو با هم یعنی فتح قله عشق ! تا آخر راه پر فراز عاشقی با تو می مانم همه عشق های این زمانه دروغ است ، تنها عشق ما یک عشق واقعی است عاشقان با دیدن من و تو حسرت عشقمان را میخورند ! دوستدارم
من و تو در سرزمین عشاق در بالاترین نقطه آن سرزمینیم زیرا عاشقترینیم
هیچکس مانند من تو را دوست ندارد و عاشق تو نیست و هیچکس مانند
ما از همه عاشقان ، عاشقتریم
الگوی همه عاشقان من و تو هستیم ، همه مانند من عاشقند و مانند تو معشوق !
آری آنگاه که من در قله عشق در میان همه عاشقان با غرور هر چه تمام تر تو را در
آغوش خویش میگیرم و با افتخار میگویم دوستت دارم ای بهترینم
مانند من و تو کسی عاشق نیست و مثل من کسی تو را دوست ندارد
هیچکس مثل تو لایق این قلب پر احساس و مجنون من نیست !
تو لایقی چون بهترینی ، پاکترین و مقدس ترینی !
من و تو با هم یعنی یک زندگی ، زندگی شیرین و پر از عشق !
من و تو با هم یعنی دو هم نفس ، دو همدل ، دو مجنون !
به داشتن تو که لایق این قلب پر از درد منی افتخار میکنم
و
همه عشق ها هوس و زودگذر است ، تنها عشق ما مقدس و ابدی است !
من و تو با هم یعنی دو دلدار ، دو بیدار
با وجود تو زندگی را زیبا میبینم ، با تو عشق را حقیقی میبینم ، بدون تو زندگی برایم
معنای سیاهی دارد و عاشقی برایم یک قصه و افسانه است
اگر مجنون دیوانه وار عاشق لیلا بود ، من از مجنون نیز مجنون ترم و دیوانه وار
عاشق تو هستم ! کاری میکنم ، غوغایی به پا میکنم که دیگر قصه لیلی و مجنون
از صحنه روزگار محو شود و جای آن قصه من و تو قرار گیرد
بگذار حسرت بخورند و تو در مقابل حسادت آنها به من افتخار کن ، همچو من که
در این میان به پاکی و صداقتت افتخار میکنم عزیزم
من و تو یعنی دو هم نفس ، دو همدل ، دو مجنون ، دو دلدار ، دو بیدار
آری من و تو یعنی دو هم نفسی که همدیگر را از تمام وجود دوست دارند
برچسبـهـ ـا :
زنده ام چونکه در کنارمی ، هستم چون که تو عشقمی و خوشحالم زیرا تو خندانی خیلی دوستدارم عزیزترینم !
می میرم زمانی که می روی، نابود میشوم زمانی که از من دور می شوی
گریانم زمانی که غمیگینی ای عشق من … ! پس بمان در کنار من
برای همیشه و تا ابد ، با من زندگی کن ، با عشقم ، نه با خاطراتم !
بمان و این زندگی را برایم غمگین تر ، و این دنیای بی محبت را برایم جهنم نکن !
بمان در این قلبی که مدتها انتظار میکشید تا چنیی عشقی نصیبش شود
اینک که تو آمدی و در قلبم نشستی بیا و تا ابد عشق من و قلبم باش … !
اسمت امواج سهمگین دریای دلم را آرام میکند … اسمت چشمهای مرا
بهانه گیر می کند ، مرا امید وار و آرام میکند ، چشمه غرور را در وجود من جاری میکند… !
غرور عشق ، و غرور به خاطر دوست داشتن بیش از حد !
معنای عشق را بیشتر از معنای واقعی خودش برایم معنا کردی و بیشتر از آنچه
تصور می کردم مرا دوست میداری !
اینک که مرا با این عشق و دوست داشتن خودت شرمنده کرده ای من میخواهم
تو را بالاتر از تو که مرا دوست داری ، دوست داشته باشم، ای عشق من !
پس با غرور هر چه تمام تر و با احساس دوست داشتن بیش از حد و از ته دل
از تمام وجودم ، همچو رعد و برق آسمان در این دشت عشق در میان این
همه عاشقان و در برابر خدای عاشقان با چشمهای گریان ، با صداقت و یکرنگی و یکدلی
و احساس آرامش عشق و ذکر نام مقدس تو ، و شرمندگی ، فریاد میزنم :
برچسبـهـ ـا :
در این لحظه که به انتظار غروب نشسته ام دلم تنها تو را میخواهد ! خیلی دوستدارم عزیزم
در این لحظه که تنهایی مرا در میان خودش گرفته است دلم تنها تو را میخواهد !
در این لحظه که دلتنگم و چشمهایم بارانیست دلم تنها تو را میخواهد !
کجایی عشق من که دلم بهانه ی تو را میگیرد !
نمیتوانم آرام کنم دلی که دیوانه وار به عشق تو زندگی میکند !
نمیتوانم ببینم که دلم اینگونه در حسرت به حقیقت پیوستن آرزویش است !
دیگر بس است انتظار ، ای سرنوشت مرا رها کن از دام تنهایی ، دیگر بس است این عذاب !
دلم تنها تو را میخواهد در لحظه ای که به هیچ چیز جز تو نمی اندیشم !
اینک اگر زنده ام در خاطر من هستی که پر پر نشده ام ، من شمعی هستم که همچنان به عشق تو میسوزم !
میترسم آنقدر به انتظار بنشینم تا از یادت فراموش شوم
میترسم آنقدر سختی بکشم که به آسانی تو را از دست بدهم !
در این لحظه که جز تو هیچ چیز دیگر به من امید نمیدهد ، باز هم به
انتظار مینشینم تا روزی امیدم زنده شود !
برچسبـهـ ـا :
یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم ؟ ♥♥♥ آره عزیزم میشه قربونت بشم خیلی دوستدارم تو فقط فقط مال خود خود خودمی ♥♥♥
مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه کم برسیم
یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه ؟
به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه ؟
یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم ؟
کاشکی بدونم چقـَدَر باید مکافات بکشم
یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه ؟
چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه
یعنی میشه که دستامون با هم مثه یه رشته شه ؟
هر کی برای اون یکی درست مثه فرشته شه
یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم ؟
یه خواب راحت بکنیم ، یه آه راحت بکشیم
یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من ، دیوونت ؟
دوباره عاشقم بشه اون دل مثل رودخونت
یعنی میشه با هم باشیم من و خدامون و خودت ؟
درست مثه تولدم ، درست مثه تولدت
یعنی میشه که جای من فقط روی چشات باشه ؟
تکیه کلام تو بازم ، من میمیرم برات باشه ؟
یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه ؟
میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه
یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه ؟
یه چیزی بشکنه فقط ، اونم طلسم ما باشه
برچسبـهـ ـا :
من ، امیدی را در خود باور ساخته ام دوستدارم ♥ عشق ♥ من
تار و پودرش را ، با عشق تو پرداخته ام
مثل تابیدن مهری در دل
مثل جوشیدن شعری از جان
مثل بالیدن عطری در گل
جریان خواهم یافت
***
**
راه خواهم افتاد
باز از ریشه به برگ
باز ، از "بود " به " هست "
باز ، از خاموشی تا فریاد !
برچسبـهـ ـا :
یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم ؟ ♥♥♥ آره عزیزم میشه قربونت بشم خیلی دوستدارم تو فقط فقط مال خود خود خودمی ♥♥♥
مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه کم برسیم
یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه ؟
به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه ؟
یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم ؟
کاشکی بدونم چقـَدَر باید مکافات بکشم
یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه ؟
چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه
یعنی میشه که دستامون با هم مثه یه رشته شه ؟
هر کی برای اون یکی درست مثه فرشته شه
یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم ؟
یه خواب راحت بکنیم ، یه آه راحت بکشیم
یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من ، دیوونت ؟
دوباره عاشقم بشه اون دل مثل رودخونت
یعنی میشه با هم باشیم من و خدامون و خودت ؟
درست مثه تولدم ، درست مثه تولدت
یعنی میشه که جای من فقط روی چشات باشه ؟
تکیه کلام تو بازم ، من میمیرم برات باشه ؟
یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه ؟
میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه
یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه ؟
یه چیزی بشکنه فقط ، اونم طلسم ما باشه
برچسبـهـ ـا :
بیا با هم باشیم ، از هم بگوییم ، با دل باشیم دیگر حتی یک لحظه نیز آن را رها نکنم ! دوستدارم عزیزترینم
بیا من و تو برای هم باشیم و با عشق هم زندگی کنیم
با عشق تو زندگی میکنم ، با تو نفس میکشم و با تو عاشقترینم !
عزیزم بیا تا در آن چشمان زیبایت نگاه کنم ، درون چشمهایت یک دنیا عشق میبینم !
درون چشمهایت فرداهای زیبای با تو بودن را می بینم !
بیا برای هم باشیم ، با هم بمانیم و در این راه نفسگیر زندگی همسفر هم باشیم !
بیا اولین و آخرین سفر را در این جاده زندگی با هم باشیم !
سفری به آن سوی سرزمین خوشبختی ، سفری به سوی مرز رسیدن !
بیا و یک لحظه دستانت را به من بده تا برای یک عمر آن را درون دستانم بگیرم و بفشارم
و
بیا و یک لحظه به چشمانم نگاه کن تا برای یک عمر چشمانت به چشمان من طلسم
شود !
بیا و یک لحظه با من باش ، تا برای یک عمر با هم بمانیم عزیزم
بیا برای هم باشیم ، از هم بگوییم با عشق باشیم !
بیا بگو آنچه در آن دل مهربانت میگذرد ، بگو که چقدر مرا دوست داری !
میخواهم تا ابد با عشق تو زندگی کنم ، حتی اگر در کنارم نباشی !
میخواهم به عشق تو لحظه های سرد تنهایی را بگذرانم ، حتی اگر مرا دوست نداشته
باشی !
بعد از تو عاشق می مانم ولی تنها میشوم ، خوشبخت می مانم ولی نا امید میشوم !
خوشبختی من یعنی عاشق تو ماندن ، و با عشق تو نفس کشیدن !
خوشبختی من یعنی به یاد تو بودن ، و با خاطرات تو زندگی کردن !
بیا بدون هم نباشیم ، نه من بی تو و نه تو بی من !
بیا با هم باشیم ، از هم بگوییم با عشق باشیم
برچسبـهـ ـا :
از التهاب اشک ، از عبور سنگین لحظه ها و سکوت مرگ آور حسرت در این صحرای بی پایان ، به روی ماسه های سرنوشت خویش می بارم نه نای رفتن دارم ، نه تاب ماندن آرام و سنگین قدم بر می دارم ، به کدامین سو ، نمی دانم سر به سوی آسمان می کنم معبودا ! از این همه گذشتن خسته ام پناهم ده امشب، که از خویشتن گسسته ام به راه خود ادامه می دهم ، چشمانم به دور دست ها خیره مانده گام هایم ، آرام و آرام تر می شوند ، دیگر سرما تمام وجودم را گرفته نفس هایم به شماره افتاده و دیگر توان ایستادن ندارم هوای پریدن به سرم زده ندایی در من نجوا می کند باور کن فردا خواهد آمد
برچسبـهـ ـا :
پنج وارونه چه معنا دارد ؟! خواهر کوچکم از من پرسید من به او خندیدم کمی آزرده و حیرت زده گفت روی دیوار و درختان دیدم باز هم خندیدم گفت دیروز خودم دیدم پسر همسایه پنج وارونه به مینو می داد آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم بعدها وقتی غم سقف کوتاه دلت را خم کرد بی گمان می فهمی پنج وارونه چه معنا دارد ...
برچسبـهـ ـا :
Design: http://ghalebhaa.LOXBLOG.COM |
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
<-PollName->
خبرنامه وب سایت:
Alternative content
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
||
![]() |
![]() |
![]() |