هیچکس

mahsa

har che minevisam baraye aramesh ghalbe shekasteye man ast

صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ


چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشيد روی دکمه های پيانو .
صدای موسيقی فضای کوچيک کافی شاپ رو پر کرد .
روحش با صدای آروم و دلنواز موسيقی , موسيقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت .
مثه يه آدم عاشق , يه ديوونه , همه وجودش توی نت های موسيقی خلاصه می شد .
هيچ کس اونو نمی ديد .


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘

اين يکي از داستان هاي عشقي، تلخ و شيرين است پسري  به نام دارا در يکي از روستاهاي کوچک زندگي ميکرد.او18 سال داشت و بسيار زيبا بود.او قلبي رئوف و مهربان داشت.دارا در يکي ازروزههاي پائيزي که که در مقابل خانه ي شان نشسته  بود  و براي  زندگي  آينده خودبرنامه ريزي ميکرد،چشمش به دختري رعنا افتاد.آن دختر اهل آن روستا نبود.دخترک بسيارزيبا بود.نام آن دختر سارا بود.هر دوي آنها ...                                             
به هم زول زده بودند وهمديگر را نگاه   مي کردند وهيچ يک  جرأت  اول  صحبت کردن را نداشت.يکي دو دقيقه ايبه همين صورت  ادامه  داشت  تا اينکه دختر به راه خود ادامه داد و رفت. مدتي گذشتدارا هر روز در فکر سارا بود،حتي در زماني که کارمي کرد ، درس مي خواند و حتي در زمان استراحت فکرش شده بود سارا و سارا وسارا...


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘

عشق یعنی حس خوبی که قاصدک داره

وقتی که باد اونو در آغوش میگیره

و

با خودش به هر طرف میبره

آهای قاصدک !

به باد بگو تا منو هم با خودش ببره

شاید در دوردستی غریب

چشمام روی زیباشو ببینه

آهای قاصدک !

اگه اونو دیدی بهش بگو که من هنوز چشم به راه اون نشسته ام.


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


تو عشق منی و من در قلب تو هستم

این اولین و آخرین بار بود که عهد عشق را با یک نفر بستم

تو نبودی ، زیر باران ، لحظه غروب  همیشه و همه جا به انتظار تو نشستم

تا تو بیایی و عشق رویاهایم را ببینم ، تا در حسرت داشتن تو نمیرم !

مثل پرنده اسیر نکردم تو را در قفس دلم

مثل همان پرنده رهایت کردم در آسمان آبی دلم

تا پرواز کنی و من تو را ببینم

هنوز هم عاشق همیم با اینکه تو در آسمانی و من بر روی زمینم !

به داشتنت عادت نکرده ام ، میدانم تو همیشه هستی ، مثل من که مجنونم

دیوانه ام هستی ، مثل من که عاشقم ، عهد عشق را با من بستی

مثل من از دلتنگی ، میبینم که در گوشه ای با چشمهای خیس نشستی

فدای اشکهایت شوم ، نبینم چشمهای خیست را که من با دیدنش از دنیا هم دلگیر میشوم !

تو با احساستر  از احساسات منی که اینک احساساتم اینهمه زیبا شده

تو چه هستی که با داشتنت  اینک دلم مثل یک دریا شده

دریایی پر از احساسات عاشقانه به تو

دریای بی انتهای دلم برای تو

تا هر کجایش که دوستی داری برو

تو نفس منی و جان منی و زندگی من ، دور نشو از کنارم که بدجور میگیرد دل من

قلبت درگیر آرزوهایم، داشتنت شبیه رویاهایم نمیخواهم تو نیزبیپوندی به خاطره هایم

همیشه برایم حقیقت بمان ، حقیقت هم نمی مانی همان رویا باقی بمان

تا به شوق این حقیقت و عشق این رویا زندگی کنم

دوستدارم عزیزم وفادارم تا ابد


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم

خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.

زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج ۴۰ درجه اضطراب نشان داد.

آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم،

تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود …

و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.

به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.

بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم

فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم،

 چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
 


زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم … !

خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :

هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم

قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم .

هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.

زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم .

و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند :

رنگین کمانی به ازای هر طوفان

لبخندی به ازای هر اشک

دوستی فداکار به ازای هر مشکل

نغمه ای شیرین به ازای هر آه

و اجابتی نزدیک برای هر دعا


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


اینک که تو در کنارم نیستی درد دلم را به چه کسی بگویم ؟

دلم در حسرت دیدار با تو است ، دیداری که شاید دلم دوباره امیدوار به زندگی شود

تو ای تمام هستی ام بدان که دیدن تو برایم تبدیل به یک خواب و رویا شده است

شاید دوباره و یا شاید هرگز !

به امید دیدن دوباره تو به انتظار نشسته ام و دلم را به فردای با هم بودنمان

 خوش کرده ام ..... اگر زنده ام به امید رسیدن به تو زنده ام

ای هوای زنده بودنم شعار است که میگویم ستاره ها را از آسمان برایت میچینم

 و یا خورشید را با شبهایت آشتی میدهم ، شعار است که میگویم به اندازه یک دریا

برای تو اشک ریختم اما این که میگویم بدون تو حتی یک لحظه هم نمیتوانم

 زندگی کنم شعار نیست !

یک حقیقت تلخ است که شاید باور کردنش برای آنان که طعم عشق را نچشیده اند

سخت و دشوار باشد . اما من یک دیوانه ام ، من همانی هستم که دل به دریا زده ام

دل به دریایی که یا در آن غرق میشوم یا با تو به ساحل خوشبختی ها میرسم

حالا که با تو در این دریایی که هر لحظه ممکن است طوفانی شود همسفر شده ام

 بیا تو برای من قایقی شو و من برای تو یک مجنون !
 
به من محبت برسان که دلم مثل یک کویر شده است که در حسرت یک قطره باران است

وقتی تو نیستی انگار من نیز نیستم ، تو که باشی من هستم

و تو هستی و یک دنیا خوشبختی !

دل من یک دل کهنه است ، دلی که بارها زیر پاهای بی وفایان له شده

شکسته شده و بی احساس شده است اما از لحظه اینکه تو را دید دوباره

  یک دل عاشق و پر امید شد ، پس کاری نکن دوباره این دلم شکسته شود

 که اگر این بار شکست دیگر هیچ امیدی به آن نیست !

 با تو زنده ام ، بی تو میمیرم ،  دور از تو پریشانم ، در کنار تو شادابم !
 
پس ای عزیز راه دورم با من باش ، و تا ابد دوستم داشته باش

همیشه کنارتم عشقم دوستدارم بی اندازه عزیزم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


برای تو زندگی میکنم ، به عشق تو زنده هستم ، اگر نباشی دیگر نیستم

تویی که بودنت به من همه چیز میدهد، هر جا بروی دلم به دنبال تو میرود

عشق تو ، حضور تو ، به من نفس میدهد هوای بودنت

این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم

نه به انتظار شکستم ، نه منتظر کسی دیگر هستم

تو در قلبمی و تنها نیستی ، تو مال منی و همه زندگی ام هستی

همین که احساس کنم تو را دارم ، قلبم تند تند میتپد

به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام

به عشق تو می تابد خورشید زندگی ام

به عشق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام

و

این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو میمیرم

به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است

به هوای تو دلتنگ شدن و اشک ریختن کار همیشگی من است

بودنم به عشق بودن تو است ، اگر اینجا نشسته ام به عشق این انتظار است

در انتظار توام ، تا فردا ، تا هر زمان که بخواهی چشم به راه آمدن توام

خسته نمیشود چشمهایم از این انتظار ، میمانم و میمانم از این خزان تا پایان بهار

تا تو بیایی و او که به انتظارش نشستم را ببینم

تا چشمهایت را ببینم و دنیای زیبایم را در آغوش بگیرم

نمیتوان از تو گذشت ، به خدا نمیتوان چشم بر روی چشمهایت بست

بگذار تو را ببینم ، تا آخرین لحظه ، تا آخرین حد نفسهایم

نمیگویم که مرا تنها نگذار ، تو در قلبمی و هیچگاه تنها نمیمانم ، نمیگویم همیشه بمان

 تا زمانی که هستی من نیز میمانم ، اگر روزی بروی ، دنیا را زیر پا میگذارم

نمیگویم تنها تو در قلبمی، نیازی به گفتنش نیست آنگاه که تو همان قلبمی

قلبی که تنها تپشهایش برای تو است

زنده ماندن من به شرط تپشهای این قلب نیست ، به عشق بودن تو است !

دوستدارم عزیزم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی

اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی

تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم

اگر بدانی چقدر عاشقت هستم به این عشق شک میکنی ، شاید باور نکنی تا این حد دیوانه وار عاشقت هستم !

اما باور کن ، چشمهایت را باز کن و حال و روز مرا ببین ، این بی قرار ها و لحظه شماری های مرا ببین

درون غوغای عشق گم شده ام ، گمشده ای هستم که تنها  تو را میبینم و تنها تو میتوانی مرا پیدا کنی

نه ادعای عاشقی دارم و نه شعار میدهم ، ردپای مرا ببین که به کجا میروم !

میروم همان جایی که تو خواهی آمد ، مینشینم به انتظارت تا تو بیایی

شاخه گلی را تقدیم به تو میکنم ، تو را می بوسم و نوازش میکنم ، تا تصویر عشق زیباتر شود ، تا هوای با هم

بودن عاشقانه تر شود

ما هر دو میدانیم مثل همه بی وفا نیستیم ، ما هر دو میدانیم اهل خیانت و بی وفایی نیستیم

ما هر دو میدانیم آمده ایم که به عشق هم زندگی کنیم و با هم بمیریم !

شاید این جمله شبیه قصه ها باشد ، شاید این حرفها تنها شعر و شعار باشد ، اما آنچه با ارزش است همان است

که در دل من و تو است !

همیشه در کنارت میمانم ، با من هم کنار نیایی باز هم عاشقت میمانم ، میدانم تو نیز همیشه با من میمانی، تو

جایگاه واقعی خودت را میدانی

گرچه جایگاهت بالاتر از قلب من است ، اما قلبم تا ابد مال تو است ، بمان و مرا یاری کن ، دلم را از  هر چه غم در

این دنیاست خالی کن !

اگر بدانی جایگاهت کجاست ، به آن اندازه که برایت میمیرم ، عاشقم میمانی !


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


چشمان ناز تو ، قلب مهربان تو ، هر چه فکرش را میکنم محال است زندگی بدون تو

چه عادت کرده باشم به تو ، چه دوستت داشته باشم ، قلب عاشقم میگوید

این زندگی عاشقانه را مدیونم به تو

روزی آمدی و مرا از حال و هوای تنهایی بیرون آوردی

عاشقم کردی با مهر و محبت هایت، با قلب مهربانت

دیوانه ام کردی با آن چشمهای نازت

چه ناز است چشمانی که لحظه ای دیدن دوباره اش برایم آرزوست

تا لحظه های در کنار تو بودن را با چشمان ناز تو سر کنم

تا غرق شوم درون چشمهایت تا بشکنم سکوت را به بهانه ی دیدن چشمهایت

تا بگویم درد دلهایت را برایت ، منی که بی خبر نیستم از آن دل مهربانت

صدای دلنشین تو ، خیره شده ام به چشمهای زیبای تو

تو نیز عاشقانه نگاه میکنی به چهره عاشق من

لبخندت مرا دیوانه تر میکند ، عزیزم بیشتر از این تو را ببینم

به رویا نبودن این رویای زیبا شک میکنم

میترسم که خواب باشم ، میترسم که در خواب عاشقت شده باشم

میترسم که رویا را با حقیقت اشتباه گرفته باشم !

تو نیز مانند من به انتظار باریدن بارانی

یا باز هم اشک میریزی از اینکه دیدارمان به سر رسیده  و تا فردا مرا نمیبینی

چگونه سر کنم شب را تا فردا ،نمیدانم حقیقت عشق تو را باور کنم یا آن رویا !

نمیدانم چگونه قلبم را راضی کنم که خواب نیست تو را داشتن را

ای قلب عاشقم باور کن عاشق شدن را

چشمان ناز تو مرا دلتنگ کرده ، گرفتن دستهایت بی قرارم کرده

دیگر چگونه بگویم که بودن تو ،مرا بدجور عاشق کرده

حتی اگر با تو بودن رویا باشد ، می مانم تا ابد در همین رویا

به خیال تو ، به خیال داشتن فرشته ای مثل تو

به همین خیال رویایی زندگی میکنم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘

 

تو را که دارم دنیا مال من است

دیگر آرزویی ندارم ، همان یک آرزوی من ، همیشه با تو بودن است

صدای تپشهای قلبم ، هنوز باور ندارم که عاشقم

هنوز باور ندارم که بدون تو هیچم

اگر تو نباشی ...

آری عزیزم ... میمیرم

تو را که دارم ، عشق را با تمام وجود حس میکنم

لطافت عشق را لمس میکنم ، برای چند لحظه نفس را در سینه حبس میکنم

و

یک نفس فریاد میزنم عشق من دوستت دارم

نمیدانم باور کرده ای که تنها تو را دارم

باز هم میگویم عزیزم ، تو آنقدر خوبی که من لیاقت تو را ندارم

درهای قلبم را بر روی همه بسته ام

هنوز در شور و شوق این عشق به حقیقت پیوسته ام

وقتی که فکر میکنم که با توام

نه معنی تنهایی را میدانم و نه حس میکنم که خسته ام

اینک که دارم برایت از احساسم نسبت به تو مینویسم

میدانم لحظه ای که آن را برایت میخوانم تو با شنیدن این احساس اشک میریزی

پس همین حالا خواهش قلبم را بپذیر و اشک نریز

اینها همه حرف دلم بود عزیز

من که گفتم اشک نریز ، پس چرا اینک چشمهایت شده خیس ؟

قطره های اشکت بر روی قلبم ریخته

قلبم با تمام وجود طعم شیرین عشق را با تو چشیده

نمیدانی چقدر خاطر تو برایم عزیزه

تا به حال یار وفاداری را مانند تو ندیده

تو را که دارم دنیا مال من است

دیگر آرزویی ندارم چون همان یک آرزویم که تو بودی به حقیقت پیوسته است

دوستت دارم با تمام وجودم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


در حالی که دلم مانند کویری تشنه و بی جان بود در حالی که بغض گلویم را گرفته بود
 
و

از درد تنهایی دیگر جانی نداشتم در حالی که چشمهایم از اشک ریختن سویی نداشتند
 
 
در حالی که دیگر امیدی به ادامه زندگی نداشتم و تمام درهای امید
 
 به زندگی به رویم بسته شده بود
 
در حالی که آسمان دلم پر از ابرهای سیاه سرگردان غم و غصه بود
 
 در حالی که آرزوی مرگ از خدای خویش داشتم
 
 در حالی که دیگر دستهایم طاقت این را نداشتند که یک کلام نیز از عشق
 
 و عاشق شدن بنویسند در حالی که  هوای قلبم گرفته و سرد شده بود
 
 خداوند هدیه ای را به من داد که زندگی مرا آرام و پر از امید کرد
 
 به باغچه دلم زیباترین و خوشبوترین گل را هدیه داد، به آسمان تیره
 
 و

تارم مهتاب روشن بخش و ستاره  درخشانی را هدیه داد
 
در  جاده های خسته و خالی ام همسفری با دلی پر از محبت و مهربانی هدیه داد
 
 به دل پر از سکوت و پر از غمم نیروی عشق را عطا  کرد
 
 به دستهایم قدرت این را داد که هر چه میخواهند از عشق بنویسند و بهترین
 
و

زیباترین جملات را برای عشق بگویند
 
 به پاهایم قدرت این را داد که بتوانند در جاده های پر از عشق قدم بزنند

و

به وجودم اراده عاشق شدن را داد
 
 آری او  یک فرشته زیبا ومهربان را به زندگی ام هدیه داد !
 
 آن فرشته را مانند باران عشق کرد و بر روی من نازل کرد تا تن  غم زده و خسته مرا بشوید
 
 و جانی دوباره و طراوت عاشقانه ای دوباره به من ببخشد…
 
 آن فرشته را مانند گلی کرد  و در گلدان طاغچه قلبم گذاشت تا  عطر و بوی عاشقانه اش
 
 حال و هوای  خانه دلم را دگرگون کند !
 
 آن فرشته را تمام زندگی من  کرد ، قلب آن فرشته را در قلب من طلسم کرد
 
و

در های قلبم را بر روی او بست و کلیدش را نزد خود نگه داشت !
 
هدیه ای که خداوند به من داد ، آرزوهایم را زنده کرد ، دلم را پر از امید و دل گرمی کرد !
 
 هدیه ای داد که از گل هم زیباتر بود ، از خورشید نورانی تر بود و از ستاره درخشانتر!
 
 و

این هدیه بهترین چیزی بود که خداوند در تمام زندگی ام به من داد ! آری
 
 او خوشبختی را به من داد
 
 او عشقی دوباره را به من داد !
 
 سپاس آن خدایی که زندگی دوباره به من بخشید ، بهترین هدیه دنیا را به من داد
 
 و

قلبم را آرام و پر از عشق کرد !
 
سپاس آن خدایی که عشقی پاک و واقعی و بدون ریا  و بی پایان را به من هدیه کرد !
 
پس خداوندا کلید قلبم را تا پایان زندگی ام ، تا ابد و برای همیشه نزد خود نگه دار
 
 تا من نیز با مهر و محبت و عشق خودم  آن قلب سرخ را که به من هدیه دادی
 
 درقلبم نگه دارم ...

خیلی دوستدارم فرشته آسمونی عزیزم عشقم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


وقتی که قلبم ، همین قلبی که اینک عاشق است ، در گوشه ای تنها بود و خسته

وقتی که این احساس ، همین احساس آشنا ، پر از غم بود و در هم شکسته

نه ستاره ای بود در آسمان تاریکم و نه همدلی بود در دنیای تیره و تارم

وقتی که پرنده ی تنها بر روی شاخه ی خشکیده برایم میخواند شعر غم را

وقتی که چشمهای پر از اشکم عذاب میداد قلب تنهایم را

امیدی نداشتم به زندگی ، تصویر تنهایی را میدیدم با حالی پر از آشفتگی

حالا تو هستی و آسمانی پر ستاره

قلبم مثل گذشته تنها نیست ، نفس گرفته است دوباره

حالا تو هستی و دل پر از احساس من

تو در آن طوفان پر از درد شدی یک قایق نجات برای من

حتی یک لحظه فکر نبودنت مرا عذاب میدهد

نمیخواهم روزی بی تو باشم ، تو نباشی و من دوباره تنها باشم

نمیخواهم ، نمیتوانم ، محال است بی تو زنده باشم

این قلب عاشقم ، همین قلبی که اینک به امید تو می تپد

به من نوید روزهای شیرین با تو بودن را میدهد

به امید آن روزها نشسته ام

من که به تنها آرزویم رسیده ام

خودم را در کنار تو بر روی قاب سفید زندگی کشیده ام

همیشه در کنارتم عشقم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


دلتنگم برای تو ، زندگی ام فدای تو ، این قلبم هدیه ای ناقابل ، تقدیم به تو

نفس کشیدنم مدیون توام ، من گرفتار توام ، به خدا تا آخرین نفس وفادار توام !

سالهاست در انتظار آمدن توام ، تو را که دیدم قلبم لرزید ، بدجور عاشق توام !

باورم کن ، زندگی ام بسته به وجود تو هست

تپشهای قلبم همصدا با تپشهای قلب تو است

هر کس از من بپرسد میگویم او دنیای من است

اگر خواستند تو را از من بگیرند ،میگویم این تن ، بی او ، جنازه ی من است!

فدای تو ، دیگر از چه بگویم برای تو ، شکر میکنم آن خدای مهربان را

 که فرشته ای داد به من، به زیبایی چهره ماه تو

دلتنگم برای تو ، میتپد قلبم به عشق تو

 در انتظار لحظه دیدار ، تشنه ام برای بوسیدن لبهای تو

مینویسم شعری در وصف تو ، عاشقانه هایم را مینویسم به عشق تو

این هم حرف آخرم به تو ... دوستت دارم بیشتر از دوست داشتنهای تو

خیلی دوستدارم زندگیم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


میترسم بمیرم و نتوانم تو را در آغوش بگیرم !   

نگذار که با حسرت یک لحظه گرفتن دستهایت بمیرم !

میترسم بمیرم و نتوانم به تو ثابت کنم که عاشقت هستم

میترسم روزی بیایی و بگویی که من لایقت نیستم !

مرا در حسرت عشقت نگذار ، بگذار تا زنده ام تو را حس کنم

تو را در آغوش بگیرم و نوازش کنم !

میترسم بمیرم و نتوانم لبهایت را ببوسم

 نمیخواهم در حسرت طعم شیرین لبهایت بسوزم !

دنیا بی وفاست ، می ترسم این دنیای بی وفا مرا از تو بگیرد

 میترسم همین روزها قلبم آرام بمیرد !

بگذار در این دو روز دنیا به اندازه ی یک دنیا نگاهت کنم

 بگذار به اندازه ی یک عمر تو را در آغوش بگیرم و با تو درد دل کنم !

میترسم همین لحظه ، همین فردا ، همین روزها لحظه ی مرگم فرا رسد !

یک مرگ پر از حسرت ، یک مرگ پر از آرزو و امید !

تنها حسرت و آرزوی من در آن لحظه تویی و حضورت در کنارم است !

تنها حسرت من در آن لحظه نگاه به چشمهای زیبایت است !

در این دو روز دنیا بیا در کنارم ، از عشق بگو برایم

 گرچه سیر نمیشوم از لحظه های با تو بودن 

اما هیچگاه نمیمانم در حسرت عشقت ! 

خیلی دوستدارم زندگیم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


امانت عشق

این قلب من یک امانت است از طرف من به تو تا لحظه ای که نفس میکشم !

احساسات من امانتیست به تو از طرف قلبم تا لحظه ای که جان دارم


این عشقم امانتیست از طرف قلبم تا لحظه ای که تو را دارم

بپذیر از من ، آنچه که میتوانم در راه عشقت فدا کنم

مرا ببخش اگر جز این امانتی چیزی در وجودم ندارم

همین قلب را دارم که آن هم روزی فدایت میکنم !

همین چشمها را دارم که در راه عشقت جز اشک ریختن هیچ کاری ندارد !

احساساتم نیز که در راه عشق تو ،تنها برای تو است

کاش میتوانستم پرواز کنم و ستاره ها را برایت بچینم ، کاش میتوانستم خورشید شوم

و

برای تو بتابم ، کاش میتوانستم قطره ای شوم و بر روی تو ببارم ، کاش میتوانستم

همچو آسمان سرپناه تو باشم

همین قلب را که دارم ، انگار تو را دارم ، میخواستم قلبم را به تو هدیه دهم ترسیدم از

فردا که این هدیه را دور بیندازی ،آن را به تو امانت دادم که اگر روزی خواستی آن را به


من پس دهی تو درون آن باشی !

پس دیگر حرفی ندارم، من عاشقم، جز ماندن راهی ندارم !

تو همیشه در قلب منی ، لایق باشی یا نباشی همه هستی منی !

همین که تو را دارم ، انگار همه چیز را دارم دیگر هیچ چیز از خدا نمیخواهم !

اگر خدا به من قلبی داد برای زندگی کردن آن را به تو امانت دادم ، حالا دیگر هیچ کسی

جز تو ندارم

حالا که دیگر قلبم را به تو امانت دادم اگر زنده ام به این خاطر است که در قلب تو

هستم !

پس تا لحظه ای که نفس میکشی من زنده ام ، تا لحظه ای که عاشقی ، من عاشقم

و

تا لحظه ای که تو را دارم ، تا ابد دوستت دارم ..............

عاشقتم زندگیم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘

 

 من در آستانه ي عشق  تو

دلم را و تمام دلم را باختم


بی آنکه تو بدانی وچه حقیرانه و مبهوت

به چشمانت خیره شدم شاید راز نگاه گنگم


را بفهمی اما افسوس

حالا که گاه گاهی دلم برایت تنگ ميشود 

چه ملتمسانه

دیدارت را آرزو می کنم

چشمانم را می بندم و تو را در کنار خود می بینم. نمیدانم این چه نیروئی ست

که مرا به سوی تو می کشاند !


هروقت که تنهایی ها به سراغم می آید یاد توست که مرا از آن جدا می کند

یاد توست که مرا شاد نگه می دارد با یاد توست که من زنده ام

یاد تو به من امید می دهد،امید به زندگی

مونس شب های بی قراری ام
دوستت دارم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘

شبی از پشت یك تنهایی نمناك و بارانی تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا كردم

تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم

پس ازِ یك جستجوی نقره ای در كوچه های آبی احساس تو را از بین گل هایی كه در تنهایی ام رویید با حسرت جدا

كردم

و

تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی وحسرت رها كردم

همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشمهایم را به روی اشكی از جنس غروب ساكت

و

نارنجی خورشید وا كردم

نمی دانم چرا رفتی ؟

نمی دانم چرا ، شاید خطا كردم

و

تو بی آن كه فكر غربت چشمان من باشی

نمی دانم كجا ، تا كی ، برای چه

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

نمی دانم چرا ؟

شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم!


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘

به من تکیه کن !

من تمام هستی ام را دامنی می کنم تا تو سرت را بر آن نهی !

تمام روحم را آغوشی می سازم تا تو در آن از هراس بیاسایی !

تمام نیرویی را که در دوست داشتن دارم ، دستی می کنم تا چهره و موهایت را

نوازش کند !

تمام بودن خود را زانویی می کنم تا بر آن به خواب روی !

خود را ، تمام خود را به تو می سپارم تا هر چه بخواهی از ان بیاشامی ، از آن بر

گیری ،هر چه بخواهی از آن بسازی،  هر گونه بخواهی باشم !

از این لحظه مرا داشته باش
!

دوستدارم زندگیم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


                       ز من مپرس کی ام یا کجا دیار من است

                                                               زشهر عشقم و  دیوانگی شعارمن است

                      منم ستاره ی شام و تویی سپیده ی صبح

                                                               همیشه سوی رهت چشم انتظارمن است

                      چو برکه از دل صافم فروغ عشق بجوی

                                                               اگرچه آیت غم چهره پرشیار من است

                      مرا به صحبت بیگانگان مده نسبت

                                                               که من عقابم و مردار کی شکار من است

                      دریغ سوختم از هجر و بازمرد حسود

                                                                درین خیال که دلدار در کنارمن است

                      درخت تشنه ام و رسته پیش برکه ی آب

                                                               چه سود غرقه اگر نقش شاخسار من است

                      به شعله ای  که فروزد به رهگذار نسیم

                                                              نشانی از دل پرسوز بی قرار من است

                      چو آتشی که گذارد به جای خاکستر

                                                             
زعشق ؛ این دل افسرده یادگار من است


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘

تو دیگر عشق قصه نیست ، لحظه هایم مثل گذشته سرد نیست

با تو زندگی ام زیر و رو شد ، حال من از این رو به آن رو شد


با تو گذشتم از پلهای تنهایی ، رسیدم به اوج آسمان آبی

عطر تو میدهد به من نفس ، با تو رها شدم از آن قفس


آمدی و گرفتی دستهایم را ، باور ندارم با تو بودن را

میدهد به من هوای عشق نفسهایت ، میدهد به من شوق زندگی گرمی دستهایت

بپذیر که دنیای عاشقانه ما همیشگیست ، عشق در قلب من و تو ماندنیست

هر چه دلم خواست همان شد و اینگونه شد که دلم عاشقت شد

مرا در زیر سایه قلبت جا دادی و همین شد که قلبم به عشقت پناه آورد

آری با تو دیگر عشق قصه نیست ، حقیقت است این روزها و لحظه ها


حقیقت است که دوستت دارم ، حقیقت است که با تو هیچ غمی ندارم

حقیقت است که دنیا را نمیخواهم بی تو ، مگر میشود این زندگی بدون تو ؟


در آغوش تو ، محکم فشرده ام تو را در آغوشم

میمیریم برای هم ، مینیشنی بر روی پاهای من و میبوسم لبهایت را

با تو بودن همیشه تکراریست برای تپشهای قلبم

با تو بودن همیشه تکراریست برای اینکه حس کنم


عشق چیست و عاشق تو بودن چه لذتی دارد

چه اتفاق زیبایی بود تو را دیدن ، چه حادثه شیرینی بود تو را داشتن


با تو بودن همین است ، اینکه تا ابد شدی دنیایم

اینکه تا ابد شدی مرحمی برای قلب تنهایم


قلبی که دیگر با تو تنها نیست ، درهای قلبم دیگر برای کسی باز نیست

تا همیشه بسته شده بر روی تو ، بمان و بمان ای که تنها عشق من هستی ت


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘

  

شاگردی از استادش پرسید: عشق چست ؟

 

 استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش

که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی ...

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت .

 

استاد پرسید: چه آوردی ؟

با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیداکردن پرپشت ترین ، تا

انتهای گندم زار رفتم .

استاد گفت: عشق یعنی همین...!

 

شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست ؟

 

استاد به سخن آمد که : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب

برگردی ...

 شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت .

استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم .

ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم .

استاد باز گفت: ازدواج هم یعنی همین ...!

و این است فرق عشق و ازدواج ...!


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘

بین خودمان بماند داشتم به تو فکر میکردم و به نشانه های ساده برای اثبات علاقه .

راستی آیا همین نشانه های ساده روزمره برای نشان دادن علاقه کافی نیست ؟

اما میدانم به هیچ نشانه ای دیگر نمی شود اعتماد کرد .


اکنون میتوانم مانند دخترکی هفت ساله

بنویسم : آب ..... و غرق شوم بی آنکه دست و پایی بزنم .

می توانم بنویسم : باد ..... و پرواز کنم بی آنکه هراسی از سقوط داشته باشم .

می توانم بنویسم : درخت ..... و سبز شوم بی هیچ درنگی .

می توانم تو را بنوسیم : و بعد به آرامی ببوسمت بدون آنکه کسی ببیند .

میتوانم بنوسیم : مرگ و بمیرم ...

به همین سادگی


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


نه باران می بارد

              نه تو برمی گردی !

             چه نگاه دلواپسی دارد این عشق

                                            چه نگاه دلواپسی

هر روز

از درختان غبارآلود همین خیابان خسته
                                                   سراغت را می گیرم
همین درختان که دیری است

             ردپای عبور و حضور تو را از یاد برده اند

                                                               کجائی؟

                                    به کجا رفته ای؟

 

و

 

تا چندمین روز این همه سال بی باران

باید به جست و جوی تو باشم

دوباره نگاهم می کنند

همین درختان خسته

صبور و ساکت

فقط نگاهم می کنند !

به خانه بر می گردم

و باز همان لبخند همیشگی

به سلامم پاسخ می گوید

همان لبخند همیشگی

که آن را چون طنین ترانه ای

بر تاقچه خانه ام ، به یادگار گذاشته ای !

رو بروی پنجره می نشینم

بی آب و بی آفتاب

نه باران می بارد

و نه تو بر می گردی !

اما تعجب می کنم

که پس از این همه سال بی باران

چرا این گلدان کوچک

که در خانه به یادگار گذاشته ای

گل را فراموش نمی کند ؟!


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘

 من از اين سكوت پر معنى تو

                              من از اين فاصله ها بيزارم

                               بيخودى قلبمو دلدارى نده

                                                                   ميدونى برى تمومه كارم


يكى داره تو رو از من ميگيره

                                   تو نباشى دل تنهام ميميره

                                       تو نباشى نميخوام دنيا باشه

 كاش تمام اينا يك رويا باشه


تو ازم دورتر از دور ميشى

                                        بميرم برات كه مجبور ميشى

                                      بميرم برات كه راهى ندارى

غير از اينكه منو تنها بزارى



دارم اشكامو تحمل ميكنم

                                         گلدون دلم رو بى گل ميكنم

                                         ميدونم حال تو هم مثل منه

      دلت هى اين در و اون در ميزنه


      چه جورى ميتونم آروم بشينم

                                      تو برى و رفتنت رو ببينم

                                           يه فرشته توى گوشم ميگه

لحظه مرگ دلم نزديكه


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


آن شب باران می بارید ... باران که می بارد به تو مشتاق تر می شوم ... و از همین شوق بی چتر آمدم ... ولی آمدم

و  تو نمی دانی که جه بارانی بود ، چون نیامدی ... و باران می بارید ... آن شب تب کردم و تو هیچ نکردی ... و باران

می بارید ... و بالاخره دیشب مردم و حتی تو تب هم نکردی

زندگی اتفاق غریبی است ... عرصه جولان آدم ها ... که مدام در حرکتند و در شتاب ... آدم هایی که می دوند برای زنده

ماندن ... برای چند ساعت و چند ثانیه بیشتر ماندن ... می دوند برای رسیدن به چیزهای بیشتر ... اما درست آن موقع

که می خواهند از آن لذت ببرند ... دیر می شود ... و باید رفت ... می رود بی آن که ...


کاش در عبور همین ثانیه ها و در میان دویدن همین آدمها ، به فکر قدم زدن باشیم ... قدم زدن برای زندگی ... برای

زندگی کردن ...


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘

 

اولین بار که سنگینی یک نگاه سوزنده را احساس کرد , یک بعد از ظهر سرد زمستانی بود
مثل همیشه سرش پایین بود و فشار پیچک زرد رنگ تنهایی به اندام کشیده اش , اجازه نمی داد تا سرش را بلند کند
می فهمید , عمیقا می فهمید که این نگاه با تمام نگاه های قبلی , با همه نگاه های آدم های دیگرفرق می کند
ترسید , از این ترسید که تلاقی نگاهش , این نگاه تازه و داغ را فراری بدهد
همانطور مثل هر روز , طبق یک عادت مداوم تکراری , با چشم هایی رو به پایین , مسیر هر روزه ش را, در امتداد مقصد هر روزه , ادامه داد .
در ذهنش زندگی شبیه آدامس بی مزه ای شده بود که طبق اجبار , فقط باید می جویدش
تکرار , تکرار و تکرار


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


صدایم کن ، که صدایت آرامش وجود من است !

نگاهم کن ، که درون چشمانت برایم طلوع یک دنیا عشق و محبت است !

دعایم کن ، که دعای تو تضمین فرداهای زیبای با تو بودن است !

نوازشم کن ، که دستان پر مهرت گرمی گونه های سرد و خیسم است !

باورم کن ، که با باور تو من عاشقترینم !

اشکهایم را پاک کن ، حالا نگاهم کن ، کمی با من درد دل کن ، مرا آرام کن !

بگذار سرم را بر روی شانه هایت بگذارم ، بگذار دستانت را بفشارم ، بگذارم بگویم چقدر

دوستت دارم ، مرا باور کن !

با آن چشمهای زیبایت نگاهم کن ای عشق من ، نگاه تو مرا دیوانه تر میکند !

نگاه زیبایت را باور دارم ، زیرا درون آن یک دنیا محبت میبینم !

نگاهت را باور دارم زیرا در نگاهت معنای واقعی عشق را می بینم و کلمه دوستت دارم

را میخوانم و با تمام وجود حس میکنم که چقدر مرا دوست داری !

با نگاه عاشقانه ات نام مرا صدا میکنی و میگویی که تنها مرا داری !

با نگاه عاشقانه ات راز دلت را میدانم و میگویم که محرم رازهایت هستم

نگاهم کن که نگاهت مرا به این باور می رساند که ما هر دو یک عاشق واقعی هستیم !

با نگاه درون چشمهای زیبایت راز دلت را میخوانم و این را میدانم که تو بهترینی! تو

همانی هستی که لایق منی !

نگاهم کن ، با نگاهت صدایم کن، با صدایت آرامم کن !

نگاهم کن ای عشق تا با نگاه به آن نگاه عاشقانه ات احساس خوشبختی کنم !

دوستدارم عزیزم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘

راه دشواری تا پایان زندگی مانده است ، راهی که مقصدش رو به خدا است
 
راهی که باید صبر کرد باید انتظار کشید تا به پایان آن رسید

از آغاز زندگی ام تنهایی در این راه به زندگی ام ادامه می دادم ، تنهایی بدون هیچ یار و یاوری
 
آنگاه در بین راه فرشته ای را دیدم که عاشق آن شدم

دیگر تنها نبودم دیگر احساس تنهایی نمی کردم چون هم یاری داشتم و هم یاوری

غم و غصه های  عاشقی به سراغم آمد … همچنان او همسفرم ماند

بدون او دیگر نمی توانستم به آن راه پر پیچ و خم زندگی ادامه بدهم

دستهای گرمش را گرفتم و با او عهد بستم که تا پایان راه زندگی با او باشم

او همسفرم شد ، همسفری که هیچگاه از او جدا نخواهم شد

بیا و تا آخر راه با من باش ای همسفر عشق

بیا و از سختی ها و از حادثه های زندگی در این راه سبقت بگیریم

بیا و با همین پاهای پر توانمان تا آخر راه بدون توقف حرکت کنیم

تنها باید به پایان راه نگاه کنیم و هدف ما بهم رسیدنمان باشد

پایان این راه مرگ است ، یا با بهم رسیدنمان یا بدون اینکه بهم برسیم

بیا ای همسفر عشق ما آنهایی باشیم که بهم میرسیم و بعد  از دنیا وداع میگوییم

سفر پر از حادثه ای در پیش داریم ، سفری که شاید ما را از هم جدا کند

ما مسافران  شهر عشق هستیم ، مقصدمان شهر عشق است
 
شهر عشق گلباران خواهد شد اگر ما به آنجا برسیم

همه ساکنان شهر عشق منتظر ما می باشند
 
 و با  دسته گلهای زیبا و نگاه های پر از امید به استقبال ما خواهند آمد

ای همسفر عشق در این سفر پر  حادثه دستت را از من جدا نکن
 
با یکرنگی  و یکدلی و صداقت به راهت ادامه بده
 
توکل به خدا کن تا با کمک خداوند  به سلامت به شهر عشق  برسیم
 
 تا در آنجا  بتوانیم همدیگر را در آغوش هم بگیریم
 
 الهی به امید تو

خیلی دوستدارم عزیزم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘

راه دشواری تا پایان زندگی مانده است ، راهی که مقصدش رو به خدا است
 
راهی که باید صبر کرد باید انتظار کشید تا به پایان آن رسید

از آغاز زندگی ام تنهایی در این راه به زندگی ام ادامه می دادم ، تنهایی بدون هیچ یار و یاوری
 
آنگاه در بین راه فرشته ای را دیدم که عاشق آن شدم

دیگر تنها نبودم دیگر احساس تنهایی نمی کردم چون هم یاری داشتم و هم یاوری

غم و غصه های  عاشقی به سراغم آمد … همچنان او همسفرم ماند

بدون او دیگر نمی توانستم به آن راه پر پیچ و خم زندگی ادامه بدهم

دستهای گرمش را گرفتم و با او عهد بستم که تا پایان راه زندگی با او باشم

او همسفرم شد ، همسفری که هیچگاه از او جدا نخواهم شد

بیا و تا آخر راه با من باش ای همسفر عشق

بیا و از سختی ها و از حادثه های زندگی در این راه سبقت بگیریم

بیا و با همین پاهای پر توانمان تا آخر راه بدون توقف حرکت کنیم

تنها باید به پایان راه نگاه کنیم و هدف ما بهم رسیدنمان باشد

پایان این راه مرگ است ، یا با بهم رسیدنمان یا بدون اینکه بهم برسیم

بیا ای همسفر عشق ما آنهایی باشیم که بهم میرسیم و بعد  از دنیا وداع میگوییم

سفر پر از حادثه ای در پیش داریم ، سفری که شاید ما را از هم جدا کند

ما مسافران  شهر عشق هستیم ، مقصدمان شهر عشق است
 
شهر عشق گلباران خواهد شد اگر ما به آنجا برسیم

همه ساکنان شهر عشق منتظر ما می باشند
 
 و با  دسته گلهای زیبا و نگاه های پر از امید به استقبال ما خواهند آمد

ای همسفر عشق در این سفر پر  حادثه دستت را از من جدا نکن
 
با یکرنگی  و یکدلی و صداقت به راهت ادامه بده
 
توکل به خدا کن تا با کمک خداوند  به سلامت به شهر عشق  برسیم
 
 تا در آنجا  بتوانیم همدیگر را در آغوش هم بگیریم
 
 الهی به امید تو

خیلی دوستدارم عزیزم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


می نویسم از عشق چون خیلی آن مهر و محبتت در اعماق دلم نشسته است

می نویسم از چشمهای زیبایت ، از صدای زیبایت ، از نگاه پر از عشقت

با صداقت می نویسم نخسیتن عشقم تویی ، و با یکدلی می نویسم

که با تو تا آخرین لحظه خواهم ماند

با چشمان خیس مینویسم که خیلی مهرت در دلم نشسته است

و با بغض می نویسم که مرا تنها نگذار عزیزم

می نویسم از پرواز ، پرواز عاشقانه به قلب آسمان آبی عشق

می نویسم از آن حرفهای شیرینت و آن لحظه رویایی که من و تو در آن آشنا شدیم

و شیفته قلبهای سرخ یکدیگر شدیم.

آنچه که مینویسم حرف دل است و بس ! آنچه که می نویسم

حرف دل قلب پر از درد و عاشق من است...

می نویسم از دشت شقایق ها که تو همان شقایق تپه دلم هستی

می نویسم از تو که همان پروانه ای که اطراف شمع خاموشی مانند

من میچرخی و نور محبت را به من بی نور می بخشی

می نویسم از دریایی مانند تو که به سوی کویری مانند من می آید

و مرا از عشق خودش سیراب می کند

می نویسم از ستاره ای مانند تو که در آسمان تیره و تار قلبم نشست

و شب بی نورم را پر از روشنایی کرد

از نام زیبایت نوشتم و کتابم بهترین کتاب زندگی شد

و منی که همان نویسنده آن نام زیبایت شدم بهترین شاعر دنیا شدم

چون نام زیبایت آن حس زیبای عاشقی را در خون من جاری می سازد

تویی همان رویاهای زیبای من ، ندای آمدن بهار عشق ، آغاز باریدن باران عشق...

تویی همان آغاز نمایان شدن مهتاب آسمان تیره و تار دلتنگی های من!

پس می نویسم از تو که محشری ، و مانند تو کسی در این دنیا نیست عزیزم 

می نویسم از قلب مهربانت . از آن احساس پاکت

همیشه دوستدارم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


به پاکی چشمانت قسم دوستت دارم

به خدا خیلی دوستت دارم


تو همه وجودم ، زندگی ام و تمام هستی منی آری تو دنیای منی !

با تو این زندگی برایم زیباست و لحظه های با تو بودن برایم شیرین است


با تو می توانم با افتخار به قله خوشبختی برسم و نام مقدس تو را فریاد بزنم !

تو همان خوشبختی منی ، همانی که برای رسیدن به آن از همه چیز و همه کس

خواهم گذشت !

تنها تو را می بینم ، لحظات با تو بودن را و یک زندگی شیرین و آخر سر نیز رویاهای

عاشقانه ام با تو !

با تو  همانی خواهم شد که تو میخواهی ، همان عاشقی که برای همیشه با تو وفادار
می ماند !

قلبم را با اطمینان برای همیشه به تو تقدیم می کنم و دلم میخواهد تا آخرین لحظه
 
نفسهایت آن را با محبت و عشقت نزد خود حفظ کنی !

 
با تو می مانم ، عاشقتر از همیشه ، با تو هستم ، خواهم ماند ، مثل یک مجنون تا ابد و
 
برای همیشه !

 
به پاکی آن قلب مهربانت قسم دوستت دارم
 
به خدای آسمانها و زمین خیلی دوستت دارم

 
تو همانی که من میخواستم ، تو همان عشق واقعی هستی که سالها در جستجوی او
 
بوده ام !


اینک که تو را به سختی به دست آورده ام به آسانی نیز از دست نخواهم داد
 
با تو معنای عشق را فهمیدم ، و فهمیدم که چگونه باید عاشق ماند !


 آری همین است رسم عاشق بودن !

با قلبی پاک و احساسی پر از محبت و عشق ، با صداقت ، یکرنگی و یکدلی با آنکه

 
دوستش داری و همه زندگی ات هست تا آخرین نفس ، تا لحظه مرگ بمانی و عاشقتر
 
 از همیشه نیز دوستش بداری ... این رسم عاشقی است که تو به من 
آموختی !


پس ای عشق من با یکدلی ، یکرنگی ، صداقت ، با قلبی پاک عاشقانه تر از همیشه با تو

 می مانم و باور کن که

خیلی دوستت دارم بخدا

دوست ندارم که بگویم دوستت دارم
                              
دوست دارم که بدانی دوستت دارم !

قربون چشمای پاکت

همیشه بخدا دوستدارم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


بغلم كن عشق خوبم بذار حس كنم تن تو
 
از حرارتت بميرم بگيرم عطر تن تو


واسه من آغوش گرمت تنها جاى امن دنياست

ساز آشناى قلبت خوشترين آهنگ دنياست


منو كه بغل بگيرى گم ميشم تو شهر رويا

بند مياد نفس تو سينم مثل مجنون پيش ليلا

 
به تو شفافُ برهنه دل سپردم بى مهابا
 
بغلم كن تا نميرم بى تو ، تو دستاى سرما

 
مثل دامن فرشته شب ما قديس ُ پاكه
 
حتى ماه به حرمت ماعاشقونه تر مى تابه

 
بغلم كن عشق خوبم بذار آرامش بگيرم

سر بذارم روى شونه ات با نفسهات خو بگيرم
 

جز سر انگشتاى گرمت تن من عشقى نديده
 
دست بكش رو گونه ى من ، منو خواب كن تا سپيده


دوستت دارم عشقم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


 ای داد و بیداد ، بیدار شو ! تو یک عاشقی هشیار شو !

خسته نشو ، این راه مال تو است ، با من بیا ، این همسفر وفادار تو است

به خدا دلش گرفتار تو است ، نگاهش همیشه به سوی تو است

این دل درگیر تو است ، این دل بسته به وجود تو زنده است !

در مرام عشق بی وفایی نیست  ، دل دادن کار هر دلداری نیست !

این دنیا از ما بی خبر نیست ، این ماییم که از  دنیا بی خبریم

ای داد و بیداد ، بیدار شو ، تو یک عاشقی هشیار شو

نگذار جنون بیاید ، نگذار که این قلب بمیرد

نگذار سیاهی جای او را در دلت بگیرد !

نگذار این ابر سیاه ، آسمان آبی دلت را فرا بگیرد

نگذار تاریکی ها جای روشنایی ها را بگیرد !

ای داد و بیدار ، بیدار شو ، تو یک عاشقی هشیار شو

نا امید نشو ، که امیدت از همین دور دستها نیز پیداست

عمر عشق زودگذر نیست ، تا آخر دنیاست !

در مرام عشق رفتن نیست ، در مرامش دلشکستن نیست

این تو هستی که دل میشکنی ، حرفهای مرا میفهمی ؟

این تو هستی که چشمهای خیسش را نمیبینی !

بخواب که اینجا وقت خواب است

چشمهایت را بر روی هم بگذار که عشقهای این زمانه دیدنی نیست !


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘

مثل تو کسی نیست

مثل تو هیچ گلی پر از عطر و بوی محبت و عشق نیست !

مثل تو هیچ ستاره درخشانی در آسمان زندگی نیست !

مثل تو کسی نیست ، زیباتر از تو فرشته ای نیست !

تو یک دنیای زیبایی ، تو یک رویای بیداری !

مثل تو کسی نیست که در قلبش یک دنیا صداقت و یکرنگی باشد !

تو اولین و آخرین کسی هستی که درهای قلبم را به رویت گشودم و با افتخار تو را عزیز

دل خودم کردم !

تو پاکترین عشق روی زمینی ، مثل تو یار باوفایی در این زمانه نیست !

تو یک هدیه با ارزش از طرف خدا برای قلبمی !

تو یک طلوع دوباره در غروب تلخ زندگی ام هستی !

چقدر مهر و محبت در وجودت هست ، قلب من تا ابد مال تو هست !

ارزش تو بالاتر از عشق و دوست داشتن است ، قلب تو مهربان تر از مهربانان عالم

است !

حالا دیگر باور دارم که مثل تو کسی نیست ، حالا دیگر میپذیرم که بعد از تو عشقی

نیست !

بعد از تو ، من نیز بعد از خودم هستم ، دیگر کسی پیش روی من نیست !

اگر دنیا نباشد و تو باشی باز زنده ام ، زیرا تو دنیای منی !

ای دنیای من ، ای هستی من ، تو را نه برای دیروز ، نه برای امروز و نه برای

فردامیخواهم، تو را تنها برای خودم میخواهم !

مثل تو کسی نیست ، مانند تو عشقی نیست !

مثل من کسی نیست ، عاشقتر از من یاری نیست !

هیچکس جز تو لایق من نیست ، تنها تویی در قلب تنهایم،تنها تویی عشق و همدمم !

ای یار روزهای عاشقی و ای همدم شبهای تنهایی مثل تو کسی نیست ، و این را بدان

که جز تو هیچ کسی در قلبم نیست !

دوستدارم عزیزم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


ابرها مثل من در کوچه پس کوچه های شهر سرگردانند !

باران میبارد و من غرق در زیر قطره های بارانم

دستهایم را بر روی گونه ام گذاشته ام تا کسی نفهمد که گریانم !

با دلهره از کوچه ها میگذرم ، نمیخواهم کسی بفهمد که در جستجوی یارم !

چه آرام میبارد باران بر تن نا آرامم

چه زیبا میریزد اشکهایم همراه با قطره های باران !

چه سخت میسوزد تن خسته ام ، به خدا مثل یک پرنده با بالهای شکسته ام !

کسی نمیداند که همراه با خود یک قلب شکسته دارم

به دنبال گلی هستم که تمام دنیا را در جستجوی او گشته ام !

این یک راز است که اینگونه عاشق شده ام

عاشق گلی که تنها با او ، به اوج عشق رسیده ام !

گلی که سالها در جستجوی او گشته ام ، با چشمهای خیس به او رسیدم !

او را از شاخه اش نچیدم تا خشک نشود ، مثل قلب من پر پر و شکسته نشود !

در همانجا برایش مردم و گفتم همانجا خاکم کنید

تا وقتیکه مردم  با نام او رهسپارم کنید !

خاک شدم برای ریشه ی آن گل ، فدا شدم برای زیباترین گل !

آیا او باور کرد که به عشق وفادارم ، تنها او را میخواهم و با او همصدایم !

آیا او باور کرد که من فدایش میشوم !

غریبه ای آمد و گلم را از شاخه اش چید و رفت

اینک این جان من است که خاک شد و

در ریشه های آن شاخه ی بی گل گرفتار شد


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘

روزهای تنهایی گذشت

قایق دلم در ساحل قلبت به گل نشست

من عاشقت شدم ، تو گرفتارم

به وجودت در زندگی ام می بالم

تو هستی و همیشه حال و هوایم بهاریست

اینجا ، همینجا که نشسته ام ، اینک جای تو خالیست

یک لحظه ، هر لحظه به یادت


در آرزوی نشستن در کنارت

همین رویا تنها آرزویم شد

با همین آرزو دلم برایت تنگ شد

دلتنگی عادت دلم شده

کویر دلم با آمدنت ، دریا شده

همیشه و همه جا تو را در قلبم حس میکنم

هر جا که باشم نامت را زیر لب زمزمه میکنم

تا آرام شود دلم با تکرار اسم تو

هنوز هم ، تنها این مرا خوشحال میکند : ( دیدن تو )

تو را که میبینم ، در کنار تو که مینشینم

دستانت را که میگیرم

دلم میخواهد همانجا در کنارت ، برایت بمیرم

این تنها احساسیست که میتوانم به تو ابراز کنم

اینکه تو را ببینم و قلبم را فدایت کنم

خیلی دوستدارم قربون چشمای نازت


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


من و  تو در کنار هم

تو در آغوش منی و من غرق در احساساتم

سکوت سهم این لحظه عاشقانه

در قلبم فریاد میزنم عشق من دوستت دارم صادقانه


هنوز چشمانم خیره به چشمان تو است

دیدن چشمهای زیبایت آرامش من در این لحظه ی عاشقانه است

هنوز هم سکوت ...

با دیدنت شده ام مات و مبهوت ...

دستانت را میفشارم

تو مرا میبوسی و من تو را در آغوش خودم میفشارم

گرمای آغوش تو

سر میگذارم بر روی شانه های تو


سکوت را با صدای ترانه اشکهایم میشکنم

تو گوش میکنی و با من همترانه میشوی

تو اشکهای مرا پاک میکنی و من اشکهای تو را

میبوسم گونه ی مهربان تو را

نمیخواهم این لحظه بگذرد ای خدا

کاش میشد در کنار هم باشیم ، تا آخر دنیا

گفتی که کاش میشد همیشه مال هم باشیم

نمیخواهم روزی بیاید که جدا از هم باشیم

گفتم عشق ما بی پایان است

قلبم تا همیشه گرفتار قلب عاشق تو است

حالا که گرفتار است ، به درد عشق دچار است

حالا که بی تو زندگی برایش بی معنا است


لحظه هایش بی تو همیشه گریان است

پس مطمئن باش لحظه ای نیز نمیتوانم بی تو باشم

من عاشق توام نمیتوانم لحظه ای جدا از تو باشم

میفشاریم دستانمان را در دستان هم


آرام میگریم در آغوش هم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘

چرا آدما نمیدونن بعضی وقتهاخداحافظ یعنی : " نذار برم "

یعنی برم گردون

سفت بغلم کن

سرمو بچسبون به سینه ات و بگو

همیشه کنارتم عزیزم
 

 

ازم پرسید منو بیشتر دوست داری یا زندگیتو ؟!

 

خوب من راستش رو گفتم،گفتم زندگیمو !!!

ازم نپرسید چرا !

گریه کرد و رفت .

اما نمیدونست که اون خودش زندگیمه....

دوست دارم زندگیم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘

من که می دانم روزی تو خواهی آمد

پس چرا دفتر خاطراتمان را با اندوه پر کنم ؟

تو می آیی

تو تنها می آیی

و

می مانی با من

تا ابد

تا ته داستان

شاید این بار بتوانیم با هم کلاغ سیاه قصه را به خانه اش برسانیم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘


دیدنت در خواب نیز برایم شیرین است

دیدنت در رویاها برایم دلنشین است

تو در رویاهای منی

تو شبها در آسمان تاریک دلم ، ماه منی

دیدنت در خواب آغاز یک روز زیباست

به عشقت میگذارنم روزها و شبها را

تا بیاید لحظه ای که شب و روز در کنارت باشم

تو خوابی و من در آغوشت باشم

تو از خواب بیدار میشوی و من نظاره گر آن روی ماهت باشم

تمام رویاها و تمام لحظه های زندگی ام پر شده از رازهای شیرین عشق تو

این راز آغازیست برای دلتنگی ات

آوازیست برای تو را خواندن ، پروازیست برای به سوی تو آمدن

تا بیاید لحظه ای که تو را از دور دستها ببینم

و

از شوق در آغوش کشیدنت بالهایم را با عشق به پرواز درآورم

آنقدر بال بزنم تا لحظه ها را از دست ندهم

تو بر روی ابرها نشسته ای و من در لا به لای ابرها چهره درخشانت را میبینم

ابرها را کنار میزنم و به سوی تو می آیم

این لحظه چقدر زیباست !

دیدنت در خواب نیز برایم شیرین است

دیدنت در رویاها برایم دلنشین است

عشق من به تو یک عشق آتشین است

میسوزم در آتش عشقت و خاکستر میشوم تا باور کنی چقدر دوستت دارم


برچسبـهـ ـا :
✘ادامهـ مطلبـ✘
Design: http://ghalebhaa.LOXBLOG.COM



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





Alternative content


My title page contents

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 1460
بازدید کل : 15856
تعداد مطالب : 233
تعداد نظرات : 27
تعداد آنلاین : 1